جدول جو
جدول جو

معنی ون دمت - جستجوی لغت در جدول جو

ون دمت
بیماری پوستی عفونی که از تماس حشره ی موریانه مانند با بدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منادمت
تصویر منادمت
همنشینی کردن، با یکدیگر به باده گساری نشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَ / دِ مَ)
هم نشینی. (غیاث). ندیمی و همنشینی و هم سفرگی. (ناظم الاطباء). ندیمی کردن. همدمی. هم پیالگی. حریفی شراب. منادمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او گفت: در مجلس سلطان در وقتی که به شرف مؤاکلت و منادمت اختصاص یافته بود... (تاریخ بیهق ص 100). وزیر معلمی استاد آورد و بفرمود تا آداب وزارت و شرایط منادمت... بر وی تلقین کرد. (سندبادنامه ص 332). به مجالست و مؤانست و منادمت خویش مخصوص گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 308). به مطالعۀ کتب و منادمت دوات و قلم مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 384). به خدمت سلطان رسید و به معاشرت و منادمت او مخصوص شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 435). ارباب معنی به منادمت او رغبت نمایند. (گلستان). چون او را... بر بساط قرب و مکالمت و منادمت جای دادند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 296). رجوع به منادمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دون همت
تصویر دون همت
فروکاس کرسنج جبلاج
فرهنگ لغت هوشیار
همنشینی کردن، با هم باده گساری کردن، همنشینی، باده گساری با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
کارگری که بمقام استادی نرسیده اماازمرحله مبتدی بودن نیز گذشته و باید زیر دست استاد کار کند. توضیح بیشتر به کارگر خمیر گیری که زیر دست استاد (خلیفه) کار میکند اطلاق شود ، معاون یاور دستیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منادمت
تصویر منادمت
((مُ دِ مَ))
همنشینی کردن، همدم بودن
فرهنگ فارسی معین
پست، پست همت، تنگ نظر، سفله، فرومایه، کم همت، کوته نظر، نظرتنگ
متضاد: بلندهمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی زخم شدید که از تماس حشره ای به نام دارکولا پدید آیدنام
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
مأنوس، رام
فرهنگ گویش مازندرانی